ترجمه سيد حيدر علوي نژاد
تصويرى
كه قرآن كريم از شخصيت اميرالمؤمنين(ع) ترسيم مى كند صددرصد هماهنگ با
تصويرى است كه احاديث ترسيم مى كنند, با تدبّر در ملاكها و جنبه هاى ولايت
و واقعيتهاى وجودى زندگى علوى و سيره رسول(ص), آن تصوير كامل مى شود.
ييادآور
مى شود كه پژوهش درباره امام على در قرآن تا هنوز به اندازه كافى صورت
نپذيرفته است. تا كنون پژوهشى متناسب با موضوع به نظر نرسيده است. اين
موضوع جنبه هاى بسيار و بحثهاى گسترده لازم دارد كه وقت فراوان مى خواهد و
تلاشهاى گسترده, و قسمت بسيارى از آيات قرآن را در بر مى گيرد… اما ما در
اينجا به آنچه كه متناسب با روش مان در اين نوشتار است بسنده مى كنيم; و
به اندازه مجال به گونه اى گذرا به آياتى اشاره مى كنيم كه تصويرى از
شخصيت امام على(ع) و نقشى را كه در اين دوره پايان رسالت انجام داده نشان
مى دهند, و آياتى كه جايگاه آن حضرت را نزد خداوند بيان مى كنند, و برخى
ازملاكها و جنبه هاى ولايت آن حضرت.1
آيات در اين زمينه واقعاً بسيار
هستند; مى توان آنها را در چند بخش اصلى قرار داد, برخى از آن آيات به
صورت عمومى از پيامبران, شهيدان و صديقين سخن مى گويند, برخى به صورت ويژه
به تمثيل ولايت على(ع) مى پردازند, مانند هارون و داوود(عليهما السلام),
برخى از آيات نيز درباره ايمان, مؤمنان, اوصاف و مسئوليتهاى بزرگ مؤمنان و
درجات آنان در نزد خداى سبحان است, و آياتى كه درباره اولياء الله, و
قوانين (تولى) و از اهل بهشت, ابرار, متقيان, صالحان و وارثان بهشت سخن مى
گويند, و آياتى كه از احوالات مؤمنان در روز قيامت سخن مى گويند,
اميرالمؤمنين عليه السلام مثل و مصداق اعلاى برخى از اين آيات پس از رسول
اكرم(ص) است. برخى از آيات نيز به گونه اى هستند كه مصداقى جز اميرمؤمنان
و خاندان او ندارند, برخى ديگر نيز كسى مصداق آن نخواهد بود مگر از راه
تمسّك به ولايت شان.
قسمتى عظيم از آيات يا فقط درباره على(ع) نازل شده است, يا درباره آن حضرت, يا برخى از بنى هاشم و بعضى از مؤمنان.
براى رعايت اختصار, سخن را در دو فصل خلاصه مى كنيم.
1. مثلهايى از داستانهاى انبياء, شهداء و صديقين.
2.
آياتى كه مصداق يگانه آنها يا مصداق برتر آنها على(ع) است, يا درباره آن
حضرت به تنهايى, يا با بعضى از بنى هاشم و يا برخى از مؤمنان نازل شده اند.
درباره چگونگى استفاده از اين دسته از آيات به حداقل مورد نياز بسنده خواهيم كرد.
اگر آيات مربوط به داستان حضرت نوح را گردآورى كنيم برخى از جنبه هاى شخصيت امام على را تصوير خواهند كرد, و تفسير برخى از فرازهاى سيره آن حضرت را به دست خواهند داد. مثلاً اگر به آياتى كه توانايى شخصيت نوح(ع), صبر او را بر آزارها و مصيبتها در راستاى دعوت, پايدارى او بر حق و استقامت او در مسير آن را بيان مى كنند, به رغم رويگردانى مردم از آن حضرت و استهزاء او, و تنهايى اش در ميدان مبارزه و اينكه تنها خود او از راز راهش آگاه بود, خواهيم ديد كه برخى از جنبه هاى شخصيت على(ع) را مانند شخصيت قوى, پايدارى و نهراسيدن او از دشواريهاى راه, اگر چه رهروان آن اندك باشند, به ما نشان خواهند داد.
هنگامى كه آيات مربوط به حضرت ابراهيم گردآورى شوند, گوشه هايى ديگرى از شخصيت على(ع) را ترسيم مى كنند: بت شكنى, انحصار پيامبرى در ذريّه او, ملاكها و ابعاد ولايت او, امامت, شدّت (فناى) او در راه خدا, راستى او با خدا, جهادش در راه خدا, قربانى كردن عزيزترين پسرش, و شدّت اعتماد او به خدا, و توجه او به برنامه رسالت بعد از خودش, آينده نگرى و خستگى ناپذيرى او, فرمانبرى او نسبت به فرمان خدا حتى با قربانى كردن پسرش, تلاش مستمر او, بنا كردن بيت الحرام, و توصيه او به فرزندانش نسبت به جهاد, پايدارى, نماز, حج, خدمت به كعبه, اينها همه گوشه هايى از شخصيت اميرالمؤمنين على(ع) را ترسيم مى كنند. امام على(ع) مناقبى دارد مانند اين مناقب, حالات و مزيّتهايى همگون با ابراهيم و موضع گيرى ها و نقشهايى همانند آنچه از ابراهيم(ع) در قرآن آمده است… .
آن گاه كه درباره شخصيت اسماعيل(ع) مى خوانيم كه چگونه در رسالت مهم پدرش وزير او بود, و مطيع پدر, و از صبرش مى خوانيم در برابر دشواريها و حتى درباره ذبح شدنش, بدون هيچ گفت وگو و سؤالى, اين آيات تصويرى از وزارت على(ع) براى رسول خدا براى ما ترسيم مى كنند, تحمل مشقتها و دشواريها, صبرش در برابر قربانى شدن و مرگ براى اهداف رسول خدا, و انتظار قضاى الهى, و امتثال فرمان او, بدون هيچ اعتراض و اشكالى.
همين گونه است نسبت به يعقوب(ع) و وصيت او به فرزندانش, و دقت و توجه او به نبوت و امامت پس از خودش, توجهش به محافظت از يوسف(ع) و حرص او به سلامتى يوسف, پدر (سبطها) از ميان فرزندانش….
وقتى
كه آيات مربوط به شخصيت موسى(ع) را گردآوريد, آياتى كه درباره شخصيت
موسى(ع) سيره, قاطعيت, نيرومندى, انجام كارهاى مهم با دست خودش, سخن مى
گويند تصويرى از شخصيت على بن ابى طالب ترسيم مى كنند, از توانايى, شجاعت,
قاطعيت او در اطاعت از خداوند, و اينكه ملامت ملامت گران او را در راه
اطاعت خدا سست نمى كرد, و از سازش ناپذيرى حضرت در اجراى احكام اسلام…
و
هنگامى كه آيات مربوط به (عصا) ى موسى(ع) را مى خوانيم, دست و شمشير على
تداعى مى شود, و حماسه هايى كه آفريد. از سوى ديگر در حضرت موسى(مثلى) از
اميرالمؤمنين(ع) مى يابيم, دربردبارى و صبر با مردمش, و جدا نشدن از آنان
حتى در جريان (تيه) و گمراهى, و سرپيچى از دستورات حضرت موسى(ع)… و نيز در
آمادگى او براى مبارزه, حتى در صورت تنها ماندن با برادرش در ميدان
مبارزه… اين حالات حضرت موسى نيز (مثلى) براى برخى از حالات اميرمؤمنان(ع)
است, در آن زمانى كه با برادرش رسول خدا(ص) تنها ماندند, بدون ياورى در
جهاد…
سرگذشت هارون(ع) نيز اين تصوير را كامل تر مى كند, رنج هارون(ع)
در هنگام غيبت موسى(ع) تصويرى است از رنج امام با امت در غياب رسول خدا(ص)
و اينكه چگونه اين روى گرداندن امت آن دو را آزرد, و شدت علاقه آنان به
حفظ وحدت امت و بى توجهى نكردن در اين باره كه حتى در هنگام خيانت به
ايشان نيز از آن غافل نشدند… گاه حالت اميرالمؤمنين(ع) به حال هارون(ع)
مقايسه مى شود, كه پيامبر را مخاطب قرار مى دهد, با همان لحنى كه هارون
برادرش موسى را مخاطب قرارداد:
(يابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا ان يقتلون…)
وزارت هارون براى موسى, و منزلت او براى موسى نمونه اى براى وزارت اميرالمؤمنين براى پيامبر(ص) و منزلتش نزد آن حضرت است.
همچنين آن گاه كه آيات مربوط به داوود و سليمان(عليهما السلام) را گردآوريد, تصويرى(ديگر) از امام على(ع) براى شما ترسيم مى شود; و تصويرى از حسن و حسين و نقش آن دو بزرگوار با پدرشان به دست مى دهد… و هنگامى كه آيات مربوط به داستان كشته شدن جالوت به دست داوود, و قهرمانى او و ضربت حماسى اش را قراءت كنيد, و اينكه چگونه همان قهرمانى و ضربت, ملاك امامت و حكومت خاندان داوود بوده است, اين آيات نيز تصويرى از على بن ابى طالب(ع) و نقش و موقعيتهاى حماسى او در ريشه كن كردن كافران و تثبيت دين ارائه مى دهند, و اينكه همان نقش, ملاك امامت و حكومت خاندان على و فاطمه(عليهما السلام) و وراثت حسنين از على(ع) از هر نظر بود, همان گونه كه سليمان وارث داوود بود,… و هنگامى كه ولايت تكوينى داوود و سليمان بر كوه ها, باد, آهن, حيوانات وحشى, شياطين و جن و آشنايى آنان با زبان پرندگان, و شنيدن سخن مورچه از سوى سليمان را مى نگريم, اينها نيز تصويرى است از ولايت تكوينى كه به على(ع) اعطا شده, يا ولايت تكوينى, حكومت و ولايت تشريعى كه مى توان براى او تصوير كرد… و هنگامى كه آيات مربوط به داستان آوردن تخت بلقيس را مى خوانيد, كه توانايى و ولايت مردى را كه (دانشى) از كتاب داشت, قوى تر و بالاتر از نيروى ولايت عفريت جن مى داند, روشن مى شود كه چه قدرت و نيرويى ممكن است به اميرالمؤمنين داده شود; توانايى و قابليتى كه به دليل داشتن علم كتاب در اختيار او بود…
همين گونه, هنگامى كه آيات مربوط به آل عمران و خاندان نبوت (همسر عمران, زكريا, همسر او, مريم, عيسى و يحيى عليهم السلام) را بخوانيد, ابعادى از زندگى اهل بيت براى شما روشن مى شود, و بخشى از زندگى اميرالمؤمنين(ع) پرتو خواهد افكند, بويژه آيات مربوط به زكريا و عيسى(عليهما السلام).
هنگامى
كه آيات مربوط به عده اى از اولياء الله را بخوانيد, كه پيامبر هم نبوده
اند, باز هم بخشهاى مهمى از شخصيت اميرالمؤمنين روشن خواهد شد; از جمله
مردى كه قرآن از اوچنين تعبير مى كند: (جاء رجل من اقصى المدينة يسعي…) و
از دور دست شهر مردى دوان دوان آمد وگفت: اى مردم ازاين فرستادگان پيروى
كنيد.(يس/20)
و نيز مؤمن آل فرعون و گفت وگوى او با قومش, و دفاع او از موسى, و دعوت او با آن منطق متعالى و استدلالهاى كوبنده و مفاهيم بلند.
و
مانند دو مردى كه خداوند بدانها نعمت ارزانى كرد, همان دو كه درست در لحظه
اى كه قوم موسى او را تنها گذاشتند و از جهاد روگرداندند و طاعت خدا را
فراموش كردند, آن دو موسى را يارى كردند, با موعظه هايى بلند.
و نيز لقمان با حكمت و تعاليم حكيمانه و توصيه ها و موعظه هاى ارزشمندش.
مانند (ذى القرنين) و سيره ربانى, فتوحات پيروزمندانه و امدادهاى الهى به او, و توكل و اعتمادش به خداوند…
و مانند (اصحاب كهف) و داستان شگفت آنان, هدايت ربانى, و الهامهايى كه در زمينه دانش دينى بر آنها شد….
و
مانند بنده صالحى كه موسى(ع) با او و جوان همراهش برخورد كرد, و كسى كه
خداوند به او (علم لدنى) ويژه اى عنايت فرمود و وظيفه اى مخصوص بر عهده او
گذاشت, كسى كه نقشى بزرگ و شگفت را عهده دار شد كه بر اساس (علم الهى)
بود, و نه بر اساس مقياسهاى معمول و شناخته شده… داستانهاى اين اشخاص
ابعاد بزرگى از شخصيت اميرمؤمنان را مى نمايانند و به روشنى نشان مى دهند
كه چگونه برخى از اوليا حتى بر پيامبران نيز برترى داشته اند با اينكه خود
پيامبر نبوده اند… در اين حقايق اشاره است به فضل و منزلت و ولايت
اميرالمؤمنين كه حتى گسترده تر از ولايت برخى از پيامبران بوده, با اينكه
پيامبر نبوده است.
اگر به دعاى
پيامبران بويژه حضرت ابراهيم توجه كنيم, درخواهيم يافت كه اميرمؤمنان
تبلور خواسته آنان, يا در مواردى جزء مصاديق دعاى آنان است كه مستجاب شده
است.
گويى آن حضرت معناى دعايى است كه ابراهيم(ع) از خدا خواست:
(واجعل لى لسان صدق فى الآخرين…) شعراء/84
خداوندا براى من در ميان آيندگان آوازه نيكو گذار!
يا او مصداق اين آيه است كه فرمود:
(و جعلنا لهم لسان صدق عليا) مريم/50
و ذكر خير بلندى براى آنان قرار داديم.
توجه
به اين آيات, درهاى هدايت را به روى شما مى گشايد تا حديث شريف نبوى را كه
در آن بارها ميان اميرمؤمنان و پيامبران و صديقان گذشته مقايسه شده است
دريابيد, و سخنهاى فراوان اهل بيت(ع) را كه انبيا و اوليا را به
اميرالمؤمنين بويژه و به طور عموم تشبيه مى كردند.2
اين
قسمت شامل آياتى است كه درباره ايمان, و رابطه ولايت بين بنده و خداى
تعالى و مؤمنين تسليم شده به امر خداوند و متقيان, ابرار واهل بهشت… و نيز
آياتى كه درباره اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است, كه اين قسمت مشتمل بر آيات
فراوانى است و ما به برخى از آنها, تا آنجا كه با روش و هدف ما سازگار
باشد اشاره مى كنيم, به گونه اى كه متناسب با موضوع اين آيات و بررسى
شخصيت امام على(ع) و منزلت و ولايت آن حضرت باشد.
راهنماى ما در پژوهش
اين آيات براى اين منظور, خود قرآن كريم و حديث شريف نبوى است, و
واقعيتهاى زندگى اميرالمؤمنين(ع) و سنتهاى الهى جارى شده درباره پيامبران,
و فرزندان و خاندان آنان. راهنمايى قرآن اين است كه آياتى ازقرآن به طور
قطع و اجماع درباره اميرالمؤمنين(ع) است, آن آيات رهنمون ما به آيات يا
مقاطع قرآنى مشابه خواهد بود, بدين گونه دروازه بزرگى از مباحث گسترده و
عميق به روى ما گشوده خواهد شد. سخن پيامبر, اميرمؤمنان را به صفات والايى
مى خواند يا از اتصاف او به آن صفات خبر مى دهد, و از سوى ديگر واقعيتهاى
زندگى اميرمؤمنان ما را به آياتى كه تنها بر زندگى آن حضرت قابل انطباق
است و بس راهنمايى مى كند. يا آياتى كه نمونه عالى و مصداق اكمل آنها پس
از پيامبر(ص) آن حضرت است. سنت الهى درباره انبياء, اهل بيت و ذريه آنان
نيز ما را به سوى آياتى راهنمايى مى كند كه اهل بيت(ع) را دربردارد.
اينكه
ما در هنگام تعارض يا تزاحم, اهل بيت(ع) را بر ديگران مقدم مى داريم و
تصورات و ادعاهاى ديگر را مردود مى شماريم, به دليل اقتضاى سنت الهى
درباره پيامبران(ع) و اهل بيت(ع) و ذريه پاك آنان است, كه به عنوان واقعيت
تاريخى مطرح است.
ادعاهاى ديگران درباره غيراهل بيت با سنت الهى درباره
پيامبران(ع) و رسالتهاى بزرگ, و آنچه برترى پيامبر را مى رساند, و برترى
آن حضرت بر تمام پيامبران(ع), هماهنگى نخواهد داشت, حال آن كه ادعاهاى خود
اهل بيت(ع) با آنچه گفته شد سازگار است, بلكه اين مقتضاى سنتهاى الهى است.
واقعيتهاى
تاريخى درست در هنگامى كه ادعاهاى مربوط به غيراهل بيت را تضعيف مى كند,
تقويت كننده سخنانى است كه درباره اهل بيت مى شود, زيرا ادعاهاى رويارو با
آنچه كه درباره مقام فضل و ولايت اهل بيت گفته شده, متهم به اين هستند كه
ساختگى باشند, كه از سوى برخى از دشمنان اهل بيت پس از آن كه به قدرت و
حكومت رسيدند جعل شده اند و با اشاره برخى از زمامداران كه اساس مشروعيت و
مقبوليت زمامدارى آنان بر اين استوار بوده كه بر اهل بيت برترى داده شوند,
يا دست كم آنان را داراى فضايل مشابه اهل بيت قلمداد كنند. و تلاشى كه بنى
اميه دراين زمينه كردند, جعل, دروغ و تحريف شخصيت است كه در اينجا نيازى
به بحث در آن باره نيست, همين گونه برخى از تلاشهايى كه براى انكار برخى
از فضايل والاى اهل بيت(ع) انجام مى شود به همين غرض ورزى آلوده است.
توجه
به اين حقيقت شاهد اين است كه آنچه درباره فضايل اهل بيت(ع) به ما رسيده,
بسيار كمتر از آن چيزى است كه وجود داشته است, زيرا مبارزه پيگير در چندين
قرن عليه فضايل شان برخى از حقوق آنان را از ما پوشانده است.
از آنچه
تا حال گفته شد معلوم مى شود كه پژوهش درباره اميرالمؤمنين(ع) در قرآن
كريم موضوعى واقعاً گسترده, ژرف, و داراى شاخه هاى بسيار است, كه تلاش
براى بحث در همه جوانب آن نيازمند دايرة المعارف پرحجمى است. ولى ما چنان
كه گفتيم, به اشاره اى بسنده مى كنيم.
قرآن
كريم در سوره انسان براى امام على بن ابى طالب, و صديقه كبرى فاطمه زهرا,
و دو سبط پيامبر حسن و حسين عليهم السلام عنوان (ابرار) را به كار برده
است. اين نصى درباره آنان است كه ترديدى در آن وجود ندارد; از باب تصديق
سخن خدا بايد به آن ايمان داشت, اينكه اين آيات فقط درباره آن حضرت نازل
شده مسأله اى قطعى است, و اين در زمانى بود كه اهل بيت پيامبر همه غذاى
خود را سه روز پشت سر هم صدقه دادند, و در آن سه روز جز آب نخوردند, تا به
نذر روزه خود وفا كنند كه در پى آن اين آيات نازل شد:
(إنّ الأبرار
يشربون من كأس كان مزاجها كافوراً. عيناً يشرب بها عبادالله يفجّرونها
تفجيراً. يوفون بالنذر و يخافون يوماً كان شرّه مستطيراً. و يطعمون الطعام
على حبّه مسكيناً و يتيماً و أسيراً. إنّما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم
جزاءاً و لا شكوراً. انا نخاف من ربّنا يوماً عبوساً قمطريراً. فوقيهم
الله شرّ ذلك اليوم و لقّيهم نضرةً و سروراً. و جزاهم بما صبروا جنّة و
حريراً. متكئين فيها على الأرائك لايرون فيها شمساً و لازمهريراً. و دانية
عليهم ظلالها و ذلّلت قطوفها تذليلاً. و يطاف عليهم بآنية من فضة و أكواب
كانت قواريراً. قوارير من فضة قدّروها تقديراً. و يسقون فيها كأساً كان
مزاجها زنجبيلاً. عيناً فيها تسمى سلسبيلاً. و يطوف عليهم ولدان مخلدون
إذا رأيتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً. و اذا رأيت ثمّ رأيت نعيماً و ملكاً
كبيراً. عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق و حلّوا أساور من فضّة و سقاهم
ربّهم شراباً طهوراً. إنّ هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكوراً) انسان/5
ـ 22
اين مقطع قرآنى راهنماى كاوش در بسيارى از آيات قرآن كريم است كه
اميرالمؤمنين(ع) پس از پيامبراكرم(ص) مصداق اعلاى آنهاست, از آن جمله آيات
مربوط به (ابرار) است, كه امام على(ع) به صراحت نمونه و نماد آنان قرار
گرفته است.
عنوان ابرار, پنج بار در قرآن كريم به كار رفته است, به غير
از آياتى كه از سوره انسان نقل كرديم, در دو مورد از آن موارد عنوان
(ابرار) بر على(ع), فاطمه زهرا(ع), فاطمه بنت اسد (مادر امام), و مجموعه
اى از مؤمنان كه تحت حمايت اميرالمؤمنين(ع), اندكى پس از پيامبر مهاجرت
كردند, اطلاق شده است. در يك مورد نيز دعاى ابرار مطرح است كه از خداوند
محشور شدن با ابرار را خواسته اند, و در مورد ديگر پذيرش دعاى آنان است كه
خداوند مى فرمايد كه دعاى آنان را مستجاب كرده و آنان جزء (ابرار) هستند;
اين آيات را در بخش بعدى خواهيم آورد. در اين زمينه آيات 193 تا 198 سوره
آل عمران را بنگريد. موارد ديگر نيز در اين آيات به چشم مى خورد:
(ان الابرار لفى نعيم) انفطار/13
(ان
الابرار لفى نعيم. على الأرائك ينظرون. تعرف فى وجوههم نضرة النعيم. يسقون
من رحيق مختوم. ختامه مسك و فى ذلك فليتنافس المتنافسون. و مزاجه من
تسنيم. عيناً يشرب بها المقربون) مطففين/22 ـ 28
(كلا إنّ كتاب الابرار لفى عليّين. و ما أدراك ما عليّون. كتاب مرقوم. يشهده المقربون) مطففين/18 ـ 21
آيات
سوره انفطار و سوره مطففين همانند سوره انسان هستند, گويى اينها جزء همان
سوره هستند, حال آن كه اين آيات در سالهاى آغازين بعثت نازل شده اند و
آيات سوره انسان در اواخر حيات پيامبر(ص).
اما آيات 18 تا 21 مطففين از
موضوع مهم ديگرى خبر مى دهند و آن وجود كتاب ويژه ابرار است, و اينكه آن
كتاب در (عليين) است, و اينكه آن كتاب نوشته شده است و مقربان آن را
مشاهده خواهند كرد. برخى از مطالب مهم قابل استفاده از اين حقايق بزرگ, پس
از اين خواهد آمد. رويارويى عنوان ابرار و عنوان فجار نيز نكته هاى مهمى
دارد كه به آن اشاره خواهيم كرد.
از جمله آيات مربوط آيات (برّ) است,
زيرا عنوان (ابرار) از (برّ) گرفته شده است. آنان كه هميشه اهل (برّ)
باشند ابرار ناميده مى شوند. بنابراين آيات (برّ) نيز مانند آيات ابرار
جزء آياتى هستند كه اميرالمؤمنين(ع) در آنها ياد شده, و در هر كدام نكته
اى و درسى نهفته است, آيه هاى (برّ) از قرار زير هستند:
(ليس البرّ أن
تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرّ من آمن بالله و اليوم
الآخر و الملائكة و الكتاب و النبيّين و آتى المال على حبّه ذوى القربى و
اليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب و أقام الصلوة و
آتى الزكاة و الموفون بعهدهم إذا عاهدوا و الصابرين فى البأساء و الضراء و
حين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون) بقره/177
(… و ليس البرّ أن تأتوا البيوت من ظهورها و لكنّ البرّ من اتقى وأتوا البيوت من أبوابها و اتقوا الله لعلّكم تفلحون) بقره/189
(… و تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان و اتقوا الله انّ الله شديد العقاب) مائده/2
(يا
ايها الذين آمنوا إذا تناجيم فلاتتناجوا بالاثم و العدوان و معصية الرسول
و تناجوا بالبرّ و التقوى و اتقوا الله الذى اليه تحشرون) مجادله/9
اميرالمؤمنين(ع)
در تمامى اين آيات مصداق (برّ) است, زيرا اولاً به نص قرآن آن حضرت در صف
پيشاپيش ابرار است, و ديگر اينكه اوصافى كه براى ابرار در تفسير (برّ)
بيان شده در آن حضرت جمع آمده است, از مطالعه آيات, امتياز آن حضرت بر
تمامى صحابه معلوم مى شود, و اين بدان روست كه به آسانى مى توان تطبيق اين
صفات را در آن حضرت درك كرد, در حالى كه تصور جمع آمدن اين صفات در غير آن
حضرت از صحابه ـ به جز فاطمه و حسنين(عليهم السلام) دشوار است.
از
اينكه قرآن شهادت مى دهد امام(ع) در صف نخستين ابرار است اين مطلب نيز
روشن مى شود كه آن حضرت درآيات (نجوى) نيز از ديگران ممتاز است, كه در
آينده به اين مطلب بازخواهيم گشت.
(أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون أنفسكم و انتم تتلون الكتاب أفلاتعقلون) بقره/44
گواهى
قرآن بر اينكه على بن ابى طالب در صف نخستين ابرار است; در آيات استجابت
دعاى ابرار در سوره آل عمران, و آيات ستاينده ابرار در سوره انسان, مى
رساند كه آن حضرت(ع) اهل امر به برّ است, زيرا هميشه در حال انجام و اتصاف
به صفات (برّ) است, و از هيچ جنبه ازجنبه هاى آن براى لحظه اى فاصله نمى
گيرد, اين مطالب براى هيچ يك از صحابه غير از او تحقق نيافته, بنابراين
جلو افتادن آنان بر آن حضرت و امر به (برّ) كردن شان دشوار است, در حالى
كه پيشاهنگ ابرار بودن آن حضرت و جلو افتادن او بر ديگران در امر به (برّ)
بى ترديد و صحيح است, بدون هيچ گونه گزافه يا تناقض.
هنگامى كه سخن خدا را قراءت مى كنيد:
(كلا إنّها تذكرة. فمن شاء ذكره. فى صحف مكرّمة. مرفوعة مطهرة. بأيدى سفرة. كرام بررة) عبس/11 ـ 16
ازاين
آيات به حقيقت ديگرى درباره على بن ابى طالب پى مى بريد, يعنى از رتبه و
درجه (برره) كه در آيات فوق آمده به رتبه او آگاهى مى يابيد, زيرا قرآن
گواهى مى دهد كه او در صف اول ابرار است, در همه آياتى كه از ابرار به طور
عام ياد شده, آن حضرت به خصوص مورد نظر بوده است.3
از آيات سوره انسان
مى توان بهره هاى زيادى برد, كه برخى از آنها را يادآور مى شويم, از آن
جمله است يادكرد صفات والايى كه آن آيات براى اميرالمؤمنين(ع) گواهى كرده
است, مانند تعبيرات (عبادالله), وفا به نذر, ترس از روز قيامت, محفوظ
ماندن از شرّ آن روز, اطعام غذا به دليل دوستى خدا, براى خدا بودن عملشان,
داشتن چهره هايى خرم, خوشحالى شان در روز قيامت, صبرشان, واينكه (در روز
قيامت بر اريكه (هاى نعمت) تكيه زده اند, و اينكه سايه هاى آن به آنان
نزديك و ميوه هايش براى آنان (رام) است, جامه هاى ابريشمى سبز و ديباى سبز
در برشان است و…
اين آيات به اميرمؤمنان و اهل بيت امتيازاتى مى دهند
كه به هيچ كسى از امت داده نشده است, چيزهايى دراين آيات بيان شده است كه
در آيات ديگر نيامده است; از جمله: (مزاجه كافوراً) و (يفجّرونها تفجيراً).
اين
تعبير به اين معنى به خود افراد مقصود اين آيات بر مى گردد, از جمله اين
تعبير كه (يفجر العين تفجيراً) در ساير آيات نيامده است, چنان كه تعبير
(مسرور) در روز قيامت نيز جز براى اين ابرار در جاى ديگر نيامده است.
(لايرون
فيها شمساً و لازمهريراً); و (دانية عليهم ظلالها); و (ذللت قطوفها
تذليلاً); و (آنية); و (من فضّة) نيز در ساير آيات نيامده است.
و
(مزاجها زنجبيلاً); و (سلسبيلاً); و (لؤلؤاً منثوراً). يعنى توصيف پسركان
به لؤلؤ منثور (مرواريدهاى پراكنده)جز در اين آيات ياد نشده است.
اما
اينكه در اين آيات از حورالعين سخن به ميان نيامده, نخست بدان جهت است كه
ياد از آنها با وجود فاطمه زهرا مدح نخواهد بود, زيرا فاطمه زهرا بلند
مرتبه تر از حورالعين است, و ثانياً براى رعايت احترام فاطمه (ع) كه از
حورالعين نامى به ميان نيامده است.
درباره شراب بهشت نيز تعبيراتى
همانند (ملكاً كبيراً) و (طهوراً) جز درباره همين شراب كه به اهل بيت
اختصاص دارد درجاى ديگر نيامده است, و همين طور تعبير (سقاهم ربّهم) كه
خداوند سقاى آنان باشد, جز دراين مورد تصريح نشده است.
آخرين نكته آن
كه در اين آيات اين گونه نيست كه اول بهشت بيان شود, سپس امتيازات و
نعمتهاى آن, بلكه نخست امتيازات شمرده شده, و در ضمن آن بهشت خاص(باغى
ويژه در بهشت) بيان شده است, راز بزرگى در اين بيان نهفته است, زيرا آيات
در مقام مدح ويژه و شمارش امتيازات اهل بيت بر اهل بهشت است. بنابراين
بهشت درجاتى دارد, زيرا پيش از نازل شدن اين آيات وجود ايشان در بهشت مسلم
بود, پس در اينكه اين امتيازات در بهشت است, نقصى در مدح اهل بيت به حساب
نخواهد آمد, با توجه به آن جايگاه مهم و بزرگ.4
اينكه
پيامبر(ص) اميرمؤمنان را (امام متقيان )خوانده است, به ما اجازه مى دهد كه
آيات مربوط به متقيان را مطالعه كنيم تا تصويرى از چهره امام متقيان به
دست آوريم, امامى كه پيشاهنگ متقيان و نمونه والاى پرهيزگاران است, و به
دليل سخن رسول اكرم(ص) نمونه والا و حقيقى آيات مربوط به متقيان است; و
نيز به گواهى واقعيتهاى زندگى خود آن حضرت, و نيز به گواهى آيات صفات
ابرار, كه بالاتر از صفات متقيان است, و آن حضرت در آنها توصيف مى شود. در
واقع آن حضرت نخست صفات متقيان را به دست آورده است, و سپس مقام والاتر
ابرار را.
آيات مربوط به اين موضوع واقعاً بسيار است, درسهايى كه از آن
آيات مى توان گرفت نيز بسيار گسترده است, ولى ما به آنچه به روش ما مربوط
مى شود, به اشاره و اختصار اكتفا مى كنيم; نخست برخى از آياتى را كه
متقيان را وصف مى كنند مى آوريم, سپس برخى از آيات مربوط به مقام متقيان
را در آخرت, سپس برخى از ويژگيها و قوانين ولايت بين خدا و بندگان را به
اندازه انديشه و تدبّرمان خواهيم آورد.
(الم. ذلك الكتاب لاريب فيه
هديً للمتقين. الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة و ممّا رزقناهم
ينفقون. و الذين يؤمنون بما أنزل اليك و ما أنزل من قبلك و بالآخرة هم
يوقنون. اولئك على هديً من ربّهم و اولئك هم المفلحون) بقره/1ـ5
آيه 177 سوره بقره را كه پيش از اين ياد كرديم, بنگريد (ليس البرّ) كه عالى ترين صفات (برّ) را نام مى برد, و چنين خاتمه مى يابد:
(اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون)
و رابطه آن با آيات صادقين نيز خواهد آمد.
(…
للذين اتقوا عند ربّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها و أزواج
مطهرة و رضوان من الله و الله بصير بالعباد. الذين يقولون ربّنا انّنا
آمنا فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النار. الصابرين و الصادقين و القانتين
و المنفقين و المستغفرين بالأسحار) آل عمران/15 ـ 17
(الذين استجابوا لله و الرسول من بعدما أصابهم القرح للذين أحسنوا منهم و اتقوا أجر عظيم) آل عمران/172
(إنّ الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفرة و أجر عظيم) الحجرات/3
(…
و جنّة عرضها السموات و الأرض أعدّت للمتّقين. الذين ينفقون فى السّراء و
الضراء و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحبّ المحسنين. و
الذين إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من
يغفر الذنوب إلاّ الله و لم يصرّوا على ما فعلوا و هم يعلمون. اولئك
جزاؤهم مغفرة من ربّهم و جنات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها و نعم
أجر العاملين…) آل عمران/133ـ136
همين گونه, آياتى كه تشويق به صفات
والايى مى كنند كه بخشى از صفات متقيان يا همه صفات آنان را در بردارند,
اميرالمؤمنين(ع) نمونه تطبيقى آنهاست. زيرا ما يقين داريم كه آن صفات در
او وجود دارند, به دليل گواهى قرآن در آيات ابرار و آيات صدق و آيات
صديقين و آيات احزاب و صفّ و… درباره آن حضرت.
صفات متقيان دراين آيه, (در يك سخن) خلاصه شده است:
(والذى جاء بالصدق و صدّق به اولئك هم المتقون) زمر/33
(و
الذى جاء بالصدق) يعنى آن كه سخن راست را آورد كه رسول اكرم(ص) است, و
(صدق) و درستى در اين آيه همه اسلام است, با همه عقائد, مفاهيم و احكام
آن. و (الذى صدق به) به تمام و كمال, همان مصداق اعلاى كسى است كه در آيه
با رسول اكرم قرين قرار داده شده است. تصديق حقيقى, ايمان, عمل, استقامت و
فرمان بردارى است, شايد مصاديق اين آيه در آن زمان به على و فاطمه منحصر
مى شد, اما بركت و فيض آن بر مؤمنان راست كردار نيز پرتو مى افكند.
در يك سخن پاداش متقيان اين گونه در قرآن كريم بيان شده است:
(لهم ما يشاؤون عند ربّهم ذلك جزاء المحسنين. ليكفّر عنهم أسوأ الذى عملوا و يجزيهم أجرهم بأحسن الذى كانوا يعملون)
اين
آيه آنچه را كه متقيان در نزد پروردگارشان دارند بدون قيد بيان مى كند,
نمى گويد (آنچه كه در بهشت بخواهند), يعنى آنچه از بهشت و صفات يادشده در
بهشت وجود دارد, زيرا فرق است بين اينكه خواسته هاى آنها به بهشت و آنچه
در حصار بسته آن موجود است محدود باشد, و بين اينكه حدّ و رمزى براى
برآورده شدن خواسته هاى آنان بيان نشود. آياتى كه ويژگيهاى متقيان و
پاداشهاى آنان در آخرت و روز قيامت را توصيف مى كند فراوان است, آيات بالا
از آن جمله است, و نيز اين آيات:
(و العاقبة للمتقين) اعراف/128 و قصص/83
(إنّ العاقبة للمتقين) هود/49
(يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفداً. و نسوق المجرمين الى جهنّم ورداً)
مريم/85 ـ 86
(أم نجعل المتقين كالفجار)
(وازلفت الجنّة للمتقين) شعراء/90
(و ان للمتقين لحسن مآب) ص/49
(والآخرة عند ربّك للمتقين) زخرف/35
(مثل الجنة التى وعد المتقون تجرى من تحتها الأنهار أكلها دائم و ظلّها تلك عقبى الذين اتقوا و عقبى الكافرين النار) رعد/35
(ان
المتقين فى جنات و عيون. ادخلوها بسلام آمنين. و نزعنا ما فى صدورهم من
غلّ إخواناً على سرر متقابلين. لايمسّهم فيها نصب و ما هم منها بمخرجين)
حجر/45 ـ 48
(و قيل للذين اتّقوا ماذا أنزل ربّكم قالوا خيراً للذين
أحسنوا فى هذه حسنة و لدار الآخرة خير و لنعم دارالمتقين. جنّات عدن
يدخلونها تجرى من تحتها الأنهار لهم فيها ما يشاؤون كذلك يجزى الله
المتقين. الذين تتوفّاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة
بما كنتم تعملون) نمل/30 ـ 32
(قل أذلك خير أم جنّة الخلد التى وعد
المتقون كانت لهم جزاءً و مصيراً. لهم ما يشاؤون خالدين كان على ربّك
وعداً مسؤولاً) فرقان/15 ـ 16
(الأخلاّء يومئذ بعضهم لبعض عدوّ الا
المتقين. يا عباد لاخوف عليكم اليوم و لا أنتم تحزنون. الذين آمنوا
بآياتنا وكانوا مسلمين. ادخلوا الجنة أنتم و أزواجكم تحبرون. يطاف عليهم
بصحاف من ذهب و أكواب و فيها ما تشتهيه الأنفس و تلذّ الأعين و أنتم فيها
خالدون. و تلك الجنة التى اورثتمونها بما كنتم تعملون. لكم فيها فاكهة
كثيرة منها تأكلون) زخرف/67ـ73
(انّ المتقين فى مقام امين. فى جنّات و
عيون. يلبسون من سندس و استبرق متقابلين. كذلك و زوّجناهم بحور عين. يدعون
فيها بكلّ فاكهة آمنين. لايذوقون فيها الموت إلاّ الموتة الأولى و وقاهم
عذاب الجحيم. فضلاً من ربّك ذلك هو الفوز العظيم) دخان/50 ـ 57
(مثل
الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غيرآسن و أنهار من لبن لم
يتغيّر طعمه و أنهار من خمر لذّة للشاربين و أنهار من عسل مصفّى و لهم
فيها من كلّ الثّمرات و مغفرة من ربّهم) محمد/15
(فمن اتقى و أصلح فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون)
(و العاقبة للتقوى) طه/133
(… قل متاع الدنيا قليل و الآخرة خير لمن اتّقى و لاتظلمون فتيلاً) نساء/77
(و
أزلفت الجنة للمتقين غير بعيد. هذا ما توعدون لكلّ اوّاب حفيظ. من خشى
الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب. ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود. لهم ما
يشاؤون فيها و لدينا مزيد) ق/31 ـ 35
(انّ المتقين فى جنّات و عيون.
آخذين ماآتاهم ربّهم انّهم كانوا قبل ذلك محسنين. كانوا قليلاً من الليل
مايهجعون. و بالأسحار هم يستغفرون. و فى أموالهم حقّ للسائل و المحروم)
ذاريات/15 ـ 19
(ان المتقين فى جنات و نعيم. فاكهين بما آتاهم ربّهم و
وقاهم ربّهم عذاب الجحيم. كلوا و اشربوا هنيئاً بما كنتم تعملون. متّكئين
على سرر مصفوفة و زوّجناهم بحور عين) طور/17 ـ 20
(ان المتقين فى جنات و نهر. فى مقعد صدق عند مليك مقتدر) قمر/54 ـ 55
(ان المتقين فى ظلال و عيون. و فواكهة ممّا يشتهون. كلوا و اشربوا هنيئاً بما كنتم تعملون. إنّا كذلك نجزى المحسنين) مرسلات/41 ـ 44
(انّ
للمتقين مفازاً. حدائق و اعناباً. و كواعب اتراباً. و كأساً دهاقاً.
لايسمعون فيها لغواً و لا كذابا. جزاءً من ربّك عطاءً حساباً) نبأ/31ـ 36
آنچه
گذشت آيات قرآن درباره پاداش متقيان در آخرت است, همه را يكجا آورديم تا
خواننده همه را در پيش رو داشته باشد و بين آنها مقايسه كند و تصوير كاملى
از متقيان در آخرت در دست داشته باشد, تا از اين راه بتواند تصورى از مقام
(امام متقيان) در آخرت به دست آورد و نقش او را در آن زندگى جاودانه
دريابد, همچنين از تكرار آياتى كه درباره متقيان است در مى يابيم كه قرآن
مى خواهد همواره ياد متقيان در نظر خواننده باشد.
از مقايسه اين آيات
مى فهميم كه متقيان در آخرت مرتبه ها و درجات متفاوتى دارند, برخى از آيات
به گسترده ترين عنوان تقوا نظر دارند, كه همه متقيان را شامل مى شوند, و
برخى از آيات نيز به عناوين ويژه كه دائره اى محدود, يعنى بالاترين درجه
تقوا و متقيان را شامل مى شوند. برخى آيات از آن هم خاص ترند, يعنى
برگزيده ترين متقيان را در نظر دارند, بعضى از آيات, تصويرى كه از متقيان
ارائه مى كنند نزديك به تصوير ارائه شده از ابرار است… و سرانجام, امام
متقيان و پيشواى ابرار در تمام اين ويژگيها با متقيان شريك است, در تمام
درجات شان, و در آنچه كه براى آنها در آخرت آماده شده, اما نسبت به آنان
برترى و امتياز دارد, برخى از آن امتيازات از آيات ابرار روشن شد و برخى
از آيات را نيز پس از اين ذكر خواهيم كرد و از احاديث شريفه اى كه وصف
اميرالمؤمنين و مقام ملك عظيم او را در آخرت بيان مى كنند نيز بهره خواهيم
گرفت.
برخى از آيات كه پيش تر آورديم قسمتى از ويژگيهاى نقش پيشوايانه
متقيان را در آخرت بيان مى كنند و اينكه چگونه و چه ولايتى در آخرت دارند,
زيرا به نوع پادشاهى و منصب آنان در آن جهان اشاره مى كنند, و اين گوشه اى
از قاعده هاى ولايت بين خدا و بندگان اوست, اين آيات را نيز اضافه كنيم:
(يا ايها الذين آمنوا إن تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً) انفال/28
(إنّه من يتّق و يصبر فإنّ الله لايضيع أجرالمحسنين…) يوسف/90
(…
و أقيموا الشهادة لله ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر و من
يتّق الله يجعل له مخرجاً. و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكّل على الله
فهو حسبه إنّ الله بالغ امره قد جعل الله لكلّ شىء قدراً) طلاق/2 ـ 3
(و من يتّق الله يجعل له من أمره يسراً) طلاق/4
(و
منهم من يستمع اليك حتّى إذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ماذا
قال آنفاً اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتّبعوا أهوائهم. و الذين
اهتدوا زادهم هديً و آتاهم تقواهم) محمد/16 ـ 17
(ذلك الكتاب لاريب فيه هديً للمتقين) بقره/2
(… فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين. فجعلناها نكالاً لما بين يديها و ماخلفها و موعظة للمتقين) آل عمران/138
(و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياءً و ذكرى للمتقين) انبياء/48
(و لقد أنزلنا اليكم آيات مبيّنات و مثلاً من الذين خلوا من قبلكم و موعظة للمتقين) نور/32
(… وإنّ الظالمين بعضهم أولياء بعض والله وليّ المتقين) جاثيه/19
(و انّه تذكرة للمتقين) حاقه/48
در اين آيات چهار قانون از قوانين كلّى (تولّى) را مى يابيم.
ييك: در بهره ورى از صبر, جهاد و هر عمل صالح, تقوا از شروط است.
دو: تقواى الهى عامل اصلى هدايت, بصيرت و علم است.
سه: تقوا اسباب رهايى از دشواريها را فراهم مى سازد, چه دشواريهاى دينى و اعتقادى باشد, و چه تكوينى ـ انسانى, و فضاى محيط بر انسان.
چهار:
تقوا شرط اساسى در گستره بهره ورى از آيات است, چه آيات كَونى, يا معجزه
ها و كيفرها, يا آيات قرآن, يا حكمت نبوى. فقط متقيان هستند كه از آيات
موعظه مى پذيرند, و آنان هستند كه ايمان شان با آيات الهى افزايش مى يابد,
و آنان بيشتر از ديگران از آيات الهى فرا مى گيرند و مى آموزند.
آنچه
گفتيم با آياتى كه به صراحت مى گويند (ان الله مع المتقين) تأييد مى شود,
مانند آيه 186 سوره آل عمران, و بقره: 194 و توبه: 36 ـ 123.
و همين گونه با آياتى همانند:
(انّما يتقبّل الله من المتقين) مائده/27
اين
آيه روشن مى كند كه پذيرش كارها, انواع (برّ) و نيكوكارى و دعا فقط از اهل
تقوا ممكن است. بنابراين تقوا از عوامل اصلى پذيرش و قبولى عمل است.
آيات: آل عمران/76 , توبه/4 ـ 7 تصريح دارند كه خدا اهل تقوى را دوست مى دارد.
آخرين
مطلب اينكه يارى و امداد فرشتگان فقط در صورتى اتفاق مى افتد كه ارتش
رزمنده همراه و در ركاب پيامبر(ص) صبر و تقوا داشته باشند:
(بلى ان تصبروا و تتقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربّكم بخمسة آلاف من الملائكة مسوّمين) آل عمران/125
بازنگرى
در اين آيات مى رساند كه يافتن مصداقى درست و دقيق كه نمونه واقعى آنچه
گفته شده باشد, جز على بن ابى طالب(ع) دشوار است; به دليل دشوارى جمع آمدن
تمامى اين صفات در كسى غير از آن حضرت, در حالى كه گردآمدن اين صفات را در
آن حضرت به آسانى مى توان ديد. برخى از آيات را نيز در اينجا نياورديم كه
براى منظور ديگرى از آنها بهره خواهيم برد.
قرآن
كريم صراحت دارد كه اميرمؤمنان (آمن بالله = به خدا ايمان آورده) و اينكه
او (مؤمن) است و از (مؤمنون) و (الذين آمنوا) است, و اين در مواضعى در مدح
اميرالمؤمنين آمده است, كه در شأن صحابه ديگر نيامده است:
(أجعلتم
سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الآخر و جاهد
فى سبيل الله و الله لايهدى القوم الظالمين. الذين آمنوا و هاجروا و
جاهدوا فى سبيل الله بأموالهم و أنفسهم أعظم درجة عند الله و اولئك هم
الفائزون. يبشّرهم ربّهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فيها نعيم مقيم.
خالدين فيها أبداً إنّ الله عنده أجر عظيم)
توبه/19 ـ 22
اين آيه
زمانى نازل شد كه عباس, عموى پيامبر, و طلحه با همديگر به كارهايى كه مى
كردند تفاخر كردند, طلحه به آبادسازى مسجد الحرام افتخار كرد و عبّاس به
(سقّايى) اش براى حاجيان, امام على(ع) در جواب آن دو فرمود: (أنا أول من
هاجر); من نخستين مهاجر هستم. آنان مرافعه را نزد پيامبر(ص) كشيدند, و وحى
نازل شد, كلامى روشنگر, چنين يارى و كمك صريح و گواهى روشن براى هيچ يك از
صحابه از سوى خدا وجود ندارد, جز در مورد على بن ابى طالب(ع).
(من
المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و
ما بدّلوا تبديلاً. ليجزى الله الصادقين بصدقهم و يعذّب المنافقين إن شاء
أو يتوب عليهم إنّ الله كان غفوراً رحيماً. و ردّ الله الذين كفروا بغيظهم
لم ينالوا خيراً و كفى الله المؤمنين القتال و كان الله قوياً عزيزاً. و
أنزل الذين ظاهروهم من أهل الكتاب من صياصيهم و قذف فى قلوبهم الرعب
فريقاً تقتلون و تأسرون فريقاً. و أورثكم أرضهم و ديارهم و أموالهم و
أرضاً لم تطؤوها و كان الله على كلّ شىء قديراً) احزاب/33 ـ 27
مردانى
كه به راستى آنچه را با خدا پيمان بسته بودند انجام دادند, على بن ابى
طالب و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب (رضوان الله
عليهم) بودند و آن كسى كه منتظر شهادت ماند, على بن ابى طالب بود. خدا هيچ
كسى از صحابه را چنين مدح نكرده است, حتى مدح شهيدان بزرگوار حمزه و عبيده
دراين آيات هم سنگ مدح على(ع) نيست, براى اينكه داورى درباره كسى كه در
راه خدا شهيد شده است به پاى داورى درباره انسان زنده به اينكه به (راستى)
به پيمان الهى وفادار است و تبديلى در اين مدح رخ نخواهد نمود و او پاداش
راستان را خواهد داشت و اينكه او به راستى منتظر شهادت است نخواهد رسيد,
در حالى كه حضرت حدود سى سال بعد از نزول آيه همچنان منتظر شهادت بود.
آيات
ديگرى هست كه در توضيح كمك و يارى خدا و گشايش الهى بر مؤمنان در حادثه
جنگ احزاب (خندق) نازل شد, كه خداوند بر مؤمنان بدان منّت گذاشت و به دست
(تواناى) امام على(ع) به انجام رسيد, بدون شركت ديگر مسلمانان, و با آن
حضرت, خدا مسلمانان را از مبارزه با مشركان بى نياز ساخت. مشركان با غيظ و
كينه عقب گرد گردند, بدون به دست آوردن نتيجه اى, كه داستان خندق و كشته
شدن عمروبن عبدود عامرى به دست امام و شكست مشركان در پى قتل او معلوم و
متواتر است. برخى از اين آيات درباره آن حضرت نازل شد, به دليل نقش مهم آن
حضرت در آن جنگ, كه بدان اشاره شد.
واقعيت اين است كه اولين محور مهم
در سوره احزاب سخن از على(ع) است, در اين سوره واژه (مؤمنون) به دو معناى
كاملاً متفاوت به كار رفته است, يكى به معناى تمامى مسلمانان, به جز
پيامبر(ص) و على بن ابى طالب(ع) كه از وضعيت مسلمين در آن جنگ و حالت روحى
و نظامى ضعيف و ترسشان سخن مى گويد, و ديگرى به معناى على بن ابى طالب(ع)
به خصوص كه از وضعيت او در آن روز دشوار, وضعيت روحى و جهادى قوى و بلند
او سخن مى گويد. خداوند در ضمن آياتى مسلمانان را چنين توصيف مى كند:
(يا
ايها الذين آمنوا اذكروا نعمة الله عليكم إذ جائتكم جنود فأرسلنا عليهم
ريحاً و جنوداً لم تروها و كان الله بما تعلمون بصيراً. إذ جاؤكم من فوقكم
و من أسفل منكم و إذ زاغت الأبصار وبلغت القلوب الحناجر و تظنّون بالله
الظنونا. هنالك ابتلى المؤمنون و زلزلوا زلزالاً شديداً. و إذ يقول
المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ماوعدنا الله و رسوله إلاّ غروراً. و إذ
قالت طائفة منهم يا أهل يثرب لامقام لكم فارجعوا و يستئذن فريق منهم النبى
يقولون إنّ بيوتنا عورة و ماهى بعورة إن يريدون الاّ فراراً. و لودخلت
عليهم من أقطارها ثمّ سئلوا الفتنة لأتوها و ماتلبثوا إلاّ يسيراً. و لقد
كانوا عاهدوا الله من قبل لايولّون الأدبار و كان عهد الله مسؤولاً. قل لن
ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت أو القتل و إذاً لاتمتعّون الاّ قليلاً.
قل من ذا الذى يعصمكم من الله إن أراد بكم سوءاً أو أراد بكم رحمة و
لايجدون لهم من دون الله ولياً و لانصيراً. قد يعلم الله المعوقين منكم و
القائلين لاخوانهم هلمّ الينا و لايأتون البأس الاّ قليلاً. أشحّة على
الخير اولئك لم يؤمنوا فأحبط الله اعمالهم و كان ذلك على الله يسيراً.
يحسبون الأحزاب لم يذهبوا و إن يأت الأحزاب يودّوا لو أنّهم بادون فى
الأعراب يسئلون عن أنبائكم و لوكانوا فيكم ماقاتلوا إلاّ قليلاً) احزاب/9
ـ 20
آيات را به تفصيل آوردم تا حال مسلمانان (صحابه) در آن روز ترسناك
به خوبى تصوير شود, هم چهره مؤمنان, و هم چهره منافقان با هم. مسلمانان
نيز از همه طرف در محاصره چشمان شان از وحشت تيره و تار شده بود و جان به
لبشان رسيده بود, درباره خدا گمان هايى (ناروا) مى بردند, و سخت به تزلزل
افتاده بودند, اما منافقان, آن گونه كه خدا وصفشان كرده دو گروه بودند,
عده اى منافقان شناخته شده بودند, اما عده اى ناشناخته بودند كه از داخل
صفوف مسلمانان خراب كارى مى كردند و در صفوف مسلمانان شكاف مى انداختند,
همان گونه كه در قرآن بيان شده است. از اين وضعيت حال مسلمانان در آن روز
را مى توان درك كرد, به خصوص كه همدستى يهود و ائتلاف آنان با احزاب را
عليه پيامبرو امتش به اينها ضميمه كنيم, و خيانت شان را به امت اسلامى, در
آن صورت وضعيت دشوار و خطرناكى كه مسلمانان را احاطه كرده بود بهتر فهميده
خواهد شد.
قرآن كريم تلاش دارد وضعيت رسول اكرم(ص) و فرق روحيه آن حضرت
و مسلمانان را بيان كند, و اينكه آنچه درباره روحيه خراب مسلمانان در آن
حادثه بيان شد شامل حال پيامبر نمى شود, بلكه بر عكس, آرامش روحى آن حضرت
براى مؤمنان حجّت بود, و آنان بايد به آن حضرت اقتدا مى كردند و او را در
اطمينان, نترسيدن, توكل بر خدا, صبر, شجاعت و آمادگى براى مبارزه…الگوى
خويش قرار مى دادند .
(لقد كان لكم فى رسول الله أسوة حسنة لمن كان يرجو الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيراً) احزاب/22 ـ 21
سپس
حال اميرالمؤمنين(ع) را بيان كرده است كه مانند حال پيامبربود, و فرق
بسيار وضعيت روحى آن حضرت را با ساير مسلمانان در آن روز بيان فرموده است,
و به آن حضرت عنوان (المؤمنون) داده است, بنابراين آن حضرت به تنهايى يك
امّت بود, چنان كه ديگر مسلمانان همگى يك امّت مى شدند, اما با اين حال از
نظر حالت و كيفيت متفاوت بود; يعنى او حالتى بهتر و نيكوتر داشت نسبت به
تمام مسلمانانى كه امتى را تشكيل داده بودند.
(و لمّا رأى المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و مازادهم الاّ ايماناً و تسليماً) احزاب/22
سپس
مشخص مى كند كه منظور على بن ابى طالب است, و او بازمانده (راستان) است كه
به پيمان خويش با خدا وفا كردند, و اينكه آن حضرت منتظر شهادت است,
دگرگونى در اراده و انتظار خويش به وجود نياورده است و اينكه (فرج) الهى
با دستان او تحقق يافته و امداد الهى به كمك او آمده است (زيرا فقط او بود
كه وارد مبارزه شده بود… )
اختصاص داشتن آيه 22 به آن حضرت, و اطلاق
لفظ مؤمنون بر اميرمؤمنان روشن است, زيرا فقط او بود كه در ميان مسلمانان,
پس از پيامبر(ص) داراى روحيه عالى يادشده در آيه بود. تاريخ حتى نام يك
نفر را ثبت نكرده است كه در آن روز روحيه اى داشته باشد كه شايسته اين
توصيف قرآنى گردد; زيرا همه آنان از رويارويى با عمروبن عبدودّ عامرى روى
مى گرداندند, اين معلوم و متواتر است, و همين گواه اين است كه مقصود از
(مؤمنان) توصيف شده در آيه 22 كه هم به خدا و هم به پيامبر اعتماد كرده و
وفادار مانده است فقط آن حضرت است.
(أفمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً
لايستوون. أما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم جنّات المأوى نزلاً
بماكانوا يعملون. و أما الذين فسقوا فمأواهم النار كلّما أرادوا أن يخرجوا
منها أعيدوا فيها و قيل لهم ذوقوا عذاب النار الذى كنتم به تكذّبون)
سجده/18 ـ 20
اين
آيه هنگامى كه امام على(ع) با وليد بن عقبة بن ابى معيط مناظره مى كرد و
وليد بر آن حضرت فخر مى فروخت, براى پشتيبانى و تصديق اميرمؤمنان(ع) نازل
شد, اميرمؤمنان به او فرمود: (ساكت باش تو فاسق هستى!) آن گاه اين آيه
نازل شد.
چنين پشتيبانى و تصديقى از سوى قرآن براى هيچ كس جز على بن
ابى طالب نازل نشده است. در اين آيه در نهايت صراحت و به صورت كاملاً مشخص
و بسيار اختصاصى سخن گفته شده, بنابراين على بن ابى طالب مؤمن است, و خصم
او ابن ابى معيط فاسق است.
همچنين على(ع) كسى است كه قرآن مى گويد:
(كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند) و خصمش كسى است كه
قرآن مى گويد: (كسانى كه فسق ورزيدند), و على صاحب (جنّات المأوى) است, و
جايگاه دشمنش آتش, كه هر بار بخواهد از آن بيرون آيد دوباره به آنجا
بازگردانده خواهد شد. و به او گفته خواهد شد كه بچش عذاب آتشى را كه آن را
تكذيب مى كردي… زيرا اين مناظره پس از آن انجام شد كه (طلقاء) وارد اسلام
شدند. بنابراين, اين آيات خصم امام را فاسق و اهل آتش مى داند, اين مسأله
اى نادر و بى نظير است, كمتر اتفاق افتاده كه آيه اى شخصى را به طور مشخص,
تفسيق كند و اهل آتش بخواند, با اينكه آن شخص مدّعى مسلمانى است, و
شهادتين بر زبان جارى مى كند.
(ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّاً) مريم/96
اين آيه نيز درباره امام على(ع) نازل شده است, به (درّ المنثور) و ساير كتابهاى فضائل مراجعه كنيد.
(انّما
وليّكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و
هم راكعون. و من يتولّ الله و رسوله و الذين آمنوا فإنّ حزب الله هم
الغالبون)
مائده/55 ـ 56
اين دو آيه درباره ولايت اميرالمؤمنين(ع)
نازل شده است, در اواخر عمر پيامبر(ص) اميرمؤمنان(ع) انگشترى خود را به
سائلى در مسجد صدقه داد, اما در حال نماز بود, سائل در مسجد دور مى زد و
چيزى مى خواست, كسى به او چيزى نداد, حضرت به انگشتر خويش اشاره كرد, در
حالى كه در ركوع بود, و بدين گونه وضعيت را جبران كرد, اين درست در هنگامى
بود كه رسول اكرم(ص) مانند موسى دعا مى كرد كه خدا به او وزيرى از اهلش
قرار دهد, برادرش على را…
هنگامى كه اين دو آيه نازل شد, پيامبر(ص)
تكبير گفت, و خدا را به خاطر استجابت دعايش ستايش كرد, كه ولايت
اميرمؤمنان على بن ابى طالب, پسر عمو و برادرش را بيان كرد.
آيات
يادشده كه اميرمؤمنان(ع) را با الفاظ (مؤمناً), (المؤمنون) و (الذين
آمنوا) و (من آمن) و (من المؤمنين رجال صدقوا) تعبير مى كند, ما را به
آيات ديگرى راهنمايى مى كند كه اين الفاظ و تعبيرات در آنها به كار رفته
است, كه مصداق عالى آنها آن حضرت است, يا آيات متقين. كنار هم نهادن اين
آيات و آيات (ابرار) و متقين, راهنماى پژوهش درباره آياتى است كه به آن
حضرت(ع) اشاره مى كنند, يا آن حضرت از مصاديق عالى آن آيات به شمار مى
رود, كه به آن آيات اشاره خواهيم كرد.
اكنون برخى آيات مربوط به ايمان را نقل مى كنيم:
(و الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون)
بقره/82
(سندخلهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً لهم فيها أزواج مطهّرة و ندخلهم ظلاً ظليلاً) نساء/57
(سندخلهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً وعد الله حقّاً و من أصدق من الله قيلاً) نساء/122
(اولئك
اصحاب الجنة هم فيها خالدون. و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ تجرى من تحتهم
الأنهار و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنّا لنتهدى لولا ان
هدانا الله لقد جاءت رسل ربّنا بالحق و نودوا أن تلكم الجنة أورثتمونها
بما كنتم تعملون) اعراف/45
(يهديهم ربّهم بايمانهم تجرى من تحتهم
الأنهار فى جنّات النعيم. دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و
آخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمين)
يونس/10
(ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و أخبتوا الى ربّهم اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون) هود/22
(و أدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها بإذن ربّهم تحيّتهم فيها سلام) ابراهيم/23
(إنّ
الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الأنهار
يحلّون فيها من أساور من ذهب و لؤلؤاً و لباسهم فيها حرير. و هدوا إلى
الطيّب من القول و هدوا الى صراط الحميد) ابراهيم/24ـ23
(و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لندخلنّهم فى الصالحين) عنكبوت/9
(لنبوئنهم من الجنة غرفاً تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها نعم أجر العاملين. الذين صبروا و على ربّهم يتوكّلون) عنكبوت/59ـ58
(فأما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فهم فى روضة يحبرون) روم/15
(لهم جنّات النعيم. خالدين فيها وعد الله حقّاً و هو العزيز الحكيم) لقمان/9ـ8
(و بشّر المؤمنين بأنّ لهم من الله فضلاً كبيراً) احزاب/47
(فى روضات الجنات لهم ما يشاؤون عند ربّهم ذلك هو الفضل الكبير) شورى/22
(فما أوتيتم من شىء فمتاع الحياة الدنيا و ما عندالله خير و أبقى للذين آمنوا و على ربّهم يتوكّلون) شورى/36
(الاّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم أجر غيرممنون) تين/6
(لهم جنات تجرى من تحتها الأنهار ذلك الفوز الكبير) بروج/11
(فيدخلهم ربّهم فى رحمته ذلك هو الفوز المبين) جاثيه/30
همچنين در آيات مربوط به ايمان و مؤمنين مى خوانيم:
(و من يأته مؤمناً قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى. جنّات عدن تجرى من تحتها الأنهار خالدين فها و ذلك جزاء من تزكّى)
(أم حسب الذين اجترحوا السيئات أن نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواءً محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون)
(يوم
ترى المؤمنين و المؤمنات يسعى نورهم بين أيديهم و بأيمانهم بشراكم اليوم
جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها ذلك الفوز العظيم)
اينها آياتى هستند كه مى توانيد در سوره هاى طه/75 و 77, جاثيه/21 و حديد/12 و 21 قراءت كنيد.
آيات
ديگرى نيز هست كه از بهشت مؤمنان ياد مى كند, آن آيات نيز يا ياد
اميرمؤمنان(ع) را در خود دارد, زيرا آن حضرت مصداق عالى عنوان مؤمنان است
به گواهى قرآن, و نمونه عالى اهل درجات عالى پس از پيامبر است, يا اينكه
از خود آن حضرت سخن مى گويد و به پيروان ولايت او مژده مى دهد, زيرا او
اميرمؤمنانى است كه مقامات يادشده را دارند, و اين فوز عظيم و مقام بلندى
است.
سياق آيات و لحن آنها و توصيف بهشت و مقامهاى وعده داده شده در
آنها ما را راهنمايى مى كند كه دو دسته از آيات را جدا كنيم, دسته اى از
آيات كه سياق و لحن آنها مانند (نصّ) است و صراحت دارد كه درباره
اميرالمؤمنين (ع) است, يا نزديك به نصّ است و ياد آن حضرت را دربردارد, و
دسته اى ديگر از آيات كه از سطح پايين ترى سخن مى گويد, به گونه اى كه اهل
ولايت را نيز شامل مى شود,كه آن حضرت به دليل اينكه در مرتبه بالاتر است
از اين مقامات نيز برخوردار است, حال آن كه دارندگان درجات پايين تر درجه
مقامات عالى تر را ندارند, و همين امر تفاوت درجه اين دو دسته را روشن مى
كند.
1. تفصيل اين بحث را در كتاب (الولاية فى الاسلام) بنگريد كه اين نوشتار فصلى از جلد دوم آن است, كه ويژه ولايت اهل بيت است و به صورت مقاله اى در نشريه (رسالة القرآن), شماره 13, در تاريخ محرم 1414, صفحه 163 تا 182 به چاپ رسيده است.
2. داستان برخى از پيامبران بيشتر از ديگران امامان, تمثيل خود اميرمؤمنان است, در حالى كه قصه برخى ديگر از پيامبران, به ساير ائمه بيشتر شبيه است, تا امام على(ع); مانند داستان يحيى كه تمثيلى ازحسين(ع) است و عيسى كه مثلى از امام حسن(ع) است, و پيامبران به صورت عموم, تمثيل امامان به صورت عموم هستند.
3. براى آن كه مصداق آيات سوره انسان اهل بيت هستند, و او پيشاپيش آنان است, همين طور آيات سوره آل عمران كه درباره هجرت آن حضرت نازل شده اند, و آياتى كه (برّ) را تفسير مى كنند, اوصافى را بيان مى كنند كه در آن حضرت جمع است.
4. در اينجا ارتباط ميان اين تصوير كه قرآن كريم از مقام امام ارائه مى كند, با آنچه كه پيامبر(ص) فرموده كه عليّ (قائد البررة و قاتل الفجرة), درخور توجه و درنگ است.